Web Analytics Made Easy - Statcounter

رگزاری فارس- زکیه زکی: اسماعیل ادهم یکی از یادگاران دوران دفاع مقدس است؛ وقتی با او تماس گرفتم که برای مصاحبه بیاید با اشتیاق فراوان پذیرفت.

معلوم شد آدم خوش‌قول و وقت‌شناسی است، چون رأس ساعت 6 عصر خود را برای مصاحبه رساند؛ او جانباز هشت سال جنگی است که بر کشورمان ایران تحمیل کردند.

حاج اسماعیل ادهم بعد از پایان جنگ حالا سال‌هاست که روایتگر رشادت‌های رزمندگان و هم‌رزمانش در آن دوران است؛ او معتقد است باید نسل امروز با ایستادگی و مقاومت شهدا و یادگاران آن دوران آشنا شوند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این رزمنده گرانقدر نخستین باری که عازم جبهه شد؛ 15 سال بیشتر نداشت که در ادامه خاطرات این یادگار دوران دفاع مقدس از نظرتان می‌گذرد.

گرد و غبار جبهه به ما خورده است

حاج اسماعیل کلام خود را در حالی که لبخند بر لب داشت این‌گونه آغاز کرد: گرد و غبار جبهه به ما خورده است.

از او پرسیدم نخستین بار کی عازم جبهه شدید و برخورد خانواده با شما چطور بود، گفت: محرم سال 1360 نخستین باری بود که به جبهه اعزام شدم؛ من با 24 نفر دیگر از سرخه عازم جبهه شدیم و می‌شود گفت این نه‌تنها نخستین اعزام من در آن سال بود؛ بلکه نخستین اعزام بزرگ از سرخه در همان اوایل جنگ بود. بسیاری از این گروه 25 نفره در طول دوران دفاع مقدس به شهادت رسیده‌اند و از این جهت این اعزام یک اعزام ماندگار شد؛ البته بعدها گروه‌های 100 نفره و بیشتر هم از سرخه اعزام داشتیم.

وی ادامه داد: دقیقاً یادم هست، روز 11 محرم به همراه دیگر نیروها از سرخه عازم تهران شدیم؛ چند روزی را در تهران ماندیم و پس از یک هفته راهی غرب کشور یعنی کرمانشاه شدیم که در آن زمان به آن باختران می‌گفتند و بعد از آن نیز در پادگان الله‌اکبر اسلام‌آباد مستقر شدیم و در آنجا تا قبل از عملیات مطلع الفجر در گیلان غرب آموزش‌های نظامی لازم را فرا گرفتیم و بعد در عملیات مطلع الفجر حضور یافتیم؛ این عملیات با رمز «یا مهدی، ادرکنی» ساعت 2 بامداد بیستم آذرماه سال 1360 انجام شد.

با خواهش و گریه پدرم را راضی کردم که به جبهه بروم

این جانباز دوران دفاع مقدس در پاسخ به این سؤال که برخورد خانواده‌اش در زمان اعزام به جبهه چگونه بود، گفت: وقتی به مادرم گفتم خیلی مخالفت نکرد؛ اما پدرم (باباطاهر) از همان ابتدا به خاطر سن کم من مخالف رفتنم به جبهه بود؛ فرمانده سپاه سرخه آن زمان سردار مهدوی‌نژاد بود؛ وقتی مرا دید، به قد و قواره‌ام نگاهی کرد و گفت «رضایت‌نامه پدر شرط اصلی است» و من هم هر طور بود با گریه و زاری و خواهش و تمنا بالاخره رضایت پدرم را جلب کردم، هر چند که رضایت داد؛ اما در چشمانش می‌خواندم که راضی هم نیست؛ اما من تصمیمم را گرفته بودم و با امضای پدر راهی جبهه شدم.

حاج ادهم با بیان اینکه حضور در منطقه سردشت دومین اعزامم به جبهه بود، گفت: این بار نیز قبل از اعزام به منطقه غرب راهی تهران شدیم و بعد از آنجا به کردستان رفتیم؛ در کردستان جنگ داخلی با دموکرات‌ها و کومله رخ داده بود. بعد از این عملیات و وقفه‌ای دو سه ماهه با آغاز عملیات والفجر عازم جبهه شدم؛ اما به دلیل پایان عملیات در خط پدافندی پاسگاه زید عراق حضور یافتم.

در عملیات مختلفی حضور داشتم 

وی با بیان اینکه با توجه به شرایط پیش آمده در عملیات والفجر مقدماتی، اعزام‌ها به جبهه کم شده بود و به همین دلیل ما مجبور شدیم 78 روز در خط پدافندی پاسگاه زید عراق بمانیم، عنوان کرد: عملیات والفجر 4، پاتک مهران، کربلای 1 و کربلای 4 و 5 از دیگر عملیاتی بود که در آن حضور داشتم.

این جانباز هشت سال دوران دفاع مقدس با اشاره به اینکه در همان بحبوحه جنگ و اعزام‌های پی در پی به جبهه سال 1363 و در سن 18 سالگی از دخترعمویم خواستگاری کردم، بیان کرد: قرار بزرگ‌ترها این بود که عید 1364 مراسم ازدواج برگزار شود؛ اما از آنجایی که دایی همسرم (شهید عباسعلی اشرف و تعدادی از دوستان خودم) در عملیات بدر (اواخر اسفندماه سال 1363) شهید شدند، مراسم عروسی شهریورماه سال 1364 برگزار شد.

در عملیات والفجر 4 از ناحیه چشم مجروح شدم

این یادگار هشت سال دفاع مقدس بیان کرد: همسرم با جبهه رفتن من مخالفتی نداشت؛ اما در دوران بارداری به من گفت، نرو تا فرزندمان به دنیا بیاید؛ اما شرایط به‌گونه‌ای نبود که نروم؛ در عملیات والفجر 4 از ناحیه چشم مجروح و در جریان عملیات کربلای 5 سال 1365 شیمیایی شدم.

از او پرسیدم آیا در طول مدت حضورش در عملیات‌های مختلف شهادت آرزویش بوده و او در پاسخ با همان صداقت و اخلاصی که از شهدا، جانبازان و ایثارگران برایمان گفته‌اند و شنیده‌ایم، گفت: حقیقت این است که قطعاً دنبال شهادت نبودم وگرنه شهید می‌شدم؛ باید بگویم هم می‌خواستم شهید شوم هم نمی‌خواستم؛ چراکه از یک طرف در دوران مجردی نگران پدرم بودم و با خودم گفتم اگر من شهید شوم پدرم چه می‌شود و بعد از ازدواج هم نگرانی‌های دیگر؛ در حقیقت همین تردیدها و دل‌نگرانی‌ها سبب شد از قافله شهیدان دور شوم.

معنویت رکن هشت سال دفاع مقدس بود

از حاج اسماعیل سؤال کردم، چرا وقتی حرف از جنگ می‌شود، نسل شما اول از معنویت جبهه می‌گوید؟ او در پاسخ گفت: معنویت رکن هشت سال دفاع مقدس بود؛ چراکه نبرد ما را به‌ویژه در آن اوایلی که جنگ آغاز شد، توان نظامی پیش نبرد؛ بلکه این معنویت و ایمان رزمندگان بود که پیش برنده کار بود؛ چون امکانات، ابزار و تجهیزات آن‌طور که باید و شاید وجود نداشت.

وی اضافه کرد: امروز هم این‌گونه است، اگر معنویت رکن امور قرار گیرد؛ می‌توان با قاطعیت گفت رفع هیچ مشکلی غیرممکن نیست و به عبارتی باید گفت امروز نیز رمز موفقیت در عرصه‌های مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... ایمان و معنویت است؛ اغلب رزمندگان در گرماگرم نبرد به تنها چیزی که فکر می‌کردند، اطاعت امر خدا و ولی امر زمانشان و نجات میهن بود.

این جمله را که حاج اسماعیل گفت، پرسیدم یعنی پیروزی در جنگ برایتان مهم نبود و اصولاً تا چه حد به پیروزی ایمان داشتید که این جانباز دوران جنگ تحمیلی گفت: آنچه برای تمام رزمندگان در درجه نخست مهم بود، عمل به تکلیف و رسالتی بود که به خاطر آن آمده بودند، نه پیروزی در عملیات؛ اما با خود می‌گفتیم ما باید به تکلیف خود عمل کنیم چه بازنده باشیم چه برنده.
او معتقد است: مهم‌ترین دستاورد جنگ ساخته شدن انسان‌هایی همچون سردار سلیمانی‌ها بود؛ سرداران و مردان غیوری که در تراز حکومت امام زمان (عج) باشند و به نظرم باید گفت هشت سال جنگ یک کارخانه انسان‌سازی بود.

شهید صلواتی گفت از بیت‌المال خرجم شده تا در عملیات باشم

حاج اسماعیل گفت: شهید عباسعلی صلواتی هم‌رزم و دوست صمیمی من بود؛ قبل از عملیات والفجر 4 به‌شدت مریض‌احوال شده بود؛ شهید محمدحسین اشرف فرمانده دسته ما که می‌دانست من و عباسعلی دوستی نزدیکی با هم داریم به من گفت برو به عباسعلی بگو چون مریض است، نمی‌خواهد در عملیات شرکت کند تا حالش بهتر شود؛ من هم به حسب وظیفه نزد عباسعلی رفتم و به او گفتم «نیا»؛ اما پاسخ عباسعلی این بود چند ماه از بیت‌المال خرج من شده است تا در این عملیات شرکت کنم حالا می‌گویی نیا. عباسعلی با وجود اینکه بیمار بود، در این عملیات حضور یافت و سرانجام هم به شهادت رسید؛ رزمندگان ما این‌گونه بودند و این است که می‌گویم جبهه و جنگ چنین مردان مردی را در دل خود داشت.

وی با اشاره به اینکه «دفاع مقدس» بهترین تعریفی است که می‌توان برای هشت سال جنگ تحمیلی بیان کرد، افزود: فرهنگ ایثار و شهادت مهم‌ترین موضوعی است که جامعه امروز به‌شدت به آن نیاز دارد و نسل امروز را باید با این فرهنگ اصیل و انسان‌ساز آشنا کرد.

انتهای پیام/2568/س/

منبع: فارس

کلیدواژه: دوران دفاع مقدس عملیات والفجر 4 دوران دفاع مقدس عملیات والفجر 4 عازم جبهه شد حاج اسماعیل هشت سال

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۲۳۶۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کار بزرگ شهید شفیع زاده در توپخانه سپاه

با آغاز جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، با یک دسته خمپاره‌انداز که تحت مسئولیت شهید باکری اداره می‌شد به جبهه‌های جنوب شتافت. حسن به همراه تعدادی دیگر از رزمندگان برای حضور در جبهه آبادان با تحمل مشقات چندین روزه از طریق ماهشهر و به وسیله لنج از راه خورموسی خود را به این شهر رساند و در ایستگاه هفت مستقر شد. بعدها با فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر شکستن حصر آبادان، نقش تاریخی خود را در شکستن محاصره آبادان و دفع متجاوزان و اشغالگران بعثی ایفا کرد.

به گزارش ایسنا، توپخانه سپاه در سال دوم جنگ به دنبال پیروزی‌های درخشان در عملیات‌های «فتح‌المبین» و «الی بیت‌المقدس» و به‌ دست‌آمدن حدود ۲۰۰ قبضه توپ غنیمتی از دشمن بعثی، با تلاش افراد خلاق و دوراندیشی چون شهید «حسن تهرانی‌مقدم» و شهید «حسن شفیع‌زاده» بنیان‌گذاری شد. این یگان مراحل رشد و شکل‌گیری خود را در کنار توپخانۀ ارتش در عملیات‌های مشترک ارتش و سپاه، ازجمله رمضان، مسلم‌بن‌عقیل، محرم، والفجرهای مقدماتی، ۱، ۲، ۳ و ۴ طی و از عملیات خیبر تشکیل مرکز تطبیق آتش و هدایت آتش توپخانه را به‌طورمستقل تجربه کرد.

نقش ارتش در آموزش پاسداران سپاهی واحد توپخانه

تأسیس مرکز آموزش توپخانه در اصفهان و بهره‌گیری از برادران پاسداری که دورۀ عالی توپخانه را در دانشکدۀ توپخانه ارتش گذرانده بودند، سبب شد که در فاصلۀ حدود دو ساله‌ی بین عملیات خیبر تا والفجر۸، کادرهای توپخانۀ سپاه در گروه‌های توپخانه و توپخانه‌های لشکری درحال تشکیل، آموزش‌های لازم را ببینند.

اینک به مناسبت سالروز شهادت شهید «حسن شفیع‌زاده» بخش‌هایی از زندگی نامه، ابتکارات و ویژگی‌های اخلاقی این فرمانده شهید را مرور می‌کنیم.

تولد و کودکی

حسن مرداد سال ۱۳۳۶ در شهرستان تبریز متولد شد. پدر مادر او از مقلدان امام (ره) بودند به همین واسطه حسن نیز با ایشان آشنا شد. سادگی، بی‌آلایشی و گذشت او در سنین کودکی زبان‌زد همه بود. در سن ۱۲ سالگی از نعمت پدر محروم شد. چون فرزند ارشد خانواده بود با آن روحیات و مردانگی‌اش عملاً غمخوار مادر فداکار و دلسوز خود شد. با جدیت تمام و احساس مسئولیت، بیشتر از گذشته هم درس می‌خواند و هم به مادرش در اداره امور منزل کمک می‌کرد و از مساعدت به خواهر و برادرانش نیز دریغ نداشت. ضمن اینکه به ورزش، خصوصاً وزنه‌برداری علاقمند بود، در دوران تحصیل، دانش‌آموزی باوقار، محجوب، مؤدب و کوشا بود و همواره سعی می‌کرد تکالیف دینی خود را انجام دهد.

حسن پس از اخذ دیپلم به سربازی رفت و هم‌زمان با اوج‌گیری حرکت توفنده انقلاب اسلامی در سایه رهنمودهای حضرت امام خمینی(ره) با روحانیون معظم در تبعید، همچون شهید «آیت‌الله مدنی» و شهید «آیت‌الله دستغیب » در تماس بود و در داخل پادگان، فعالیت‌های زیادی در راستای راهنمایی نظامیان و خنثی‌کردن تبلیغات حکومت نظامی انجام می‌داد و در همان حال به پخش پیام‌ها و اعلامیه‌های رهبر انقلاب در داخل و خارج پادگان نیز می‌پرداخت.

روزی که مأمورین رژیم، به دستور فرمانده حکومت نظامی، در تبریز قصد هجوم به منزل شهید آیت‌الله مدنی(ره)، جهت دستگیری ایشان داشتند، او به همراه دوستانش نقشه مقابله با مزدوران رژیم را در مراسم عزاداری عاشورای حسینی طراحی کرده بود، که قبل از هر گونه اقدام، ضد اطلاعات از موضوع با خبر شده و آن‌ها را جهت ادامه خدمت سربازی به مرند تبعید می‌کند. ایشان پس از چندی به فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر ترک پادگان‌ها، خدمت سربازی را رها کرد و به سیل خروشان مبارزان امت اسلامی پیوست.

فعالیت‌های دوران انقلاب

او با شور وصف‌ناپذیری در روزهای سرنوشت‌ساز ۲۱ و ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ تلاش می‌کرد و برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی فروگذار نبود. هنگامی که در اوج پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی درب پادگان‌ها بر روی مردم باز شد به همراه تعدادی از جوانان و دانشجویان حزب‌الهی تبریز برای جلوگیری از افتادن سلاح‌های بیت‌المال به دست ضد انقلاب، بخشی از سلاح‌ها را جمع‌آوری کردند و گروه مسلحی را جهت دستگیری ضدانقلاب و ساواکی‌ها تشکیل داد.

ورود به سپاه و مقابله باضد انقلاب

شفیع‌زاده بعدها به دنبال تشکیل سپاه، به همراه دیگر برادران، اولین هسته‌های مسلح سپاه را پی‌ریزی کرد و در سمت مسئول عملیات سپاه تبریز در سرکوبی خوانین و اشرار آذربایجان و حزب منحرف «خلق مسلمان» نقش فعال داشت. هنگامی که به همراه «شهید باکری» در سپاه ارومیه انجام وظیفه می‌کرد به‌عنوان مسئول عملیات برای ایجاد امنیت آن منطقه، در درگیری‌های متعدد برای سرکوبی گروه‌های فاسد تلاش شبانه‌روزی کرد و توانست در تشکیلات حزب منحله دموکرات نفوذ کرده و باعث متلاشی شدن آن و دستگیری و اعدام تعداد زیادی از کادرهای آنان شود.

بهترین و پر ثمرترین لحظات حضور در سپاه تبریز، روزهایی بود که در بیت شهید آیت‌الله مدنی(ره) به‌عنوان مسئول تیم حفاظت ایشان انجام وظیفه می‌کرد. در جوار آن عالم عارف بود که غنچه‌های خلوص، صداقت، ایثار و زهد شهید شفیع‌زاده گُل کرد و بعدها در جبهه‌های نبرد نور علیه ظلمت میوه داد.

حضور در جنگ و مسئولیت‌ها

با آغاز جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، با یک دسته خمپاره‌انداز که تحت مسئولیت شهید باکری اداره می‌شد به جبهه‌های جنوب شتافت. حسن به همراه تعدادی دیگر از رزمندگان برای حضور در جبهه آبادان با تحمل مشقات چندین روزه از طریق ماهشهر و به وسیله لنج از راه خورموسی خود را به این شهر رساند و در ایستگاه هفت مستقر شد. بعدها با فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر شکستن حصر آبادان، نقش تاریخی خود را در شکستن محاصره آبادان و دفع متجاوزان و اشغالگران بعثی ایفا کرد.

شهید شفیع‌زاده پس از عملیات «طریق‌القدس» به‌عنوان رئیس ستاد تیپ کربلا که تازه تشکیل شده بود انجام وظیفه کرد و در شکل‌گیری، انسجام و فرماندهی آن نقش اساسی داشت.

در عملیات  «فتح‌المبین» معاون تیپ‌المهدی(عج) بود و خاطره رشادت‌ها و جانفشانی‌های او در اذهان مسئولین جنگ و همرزمانش هرگز از یاد نمی‌رود.

راه‌اندازی فرماندهی توپخانه سپاه

پس از این عملیات، با اندیشه بلندی که داشت و تجربیاتی که کسب کرده بود، متوجه شد با گسترش سازمان رزمی مردمی، برای انجام عملیات بزرگ، نیاز به تشکیلات پشتیبانی آتشی به نام توپخانه می‌باشد. با هم‌فکری تنی چند از فرماندهان، ضمن پی‌ریزی و سازماندهی اولین آتشبارهای توپخانه، مسئولیت هماهنگی پشتیبانی آتش در قرارگاه فتح در عملیات «الی بیت‌المقدس» را به‌عهده گرفت و به خوبی از عهده این وظیفه بزرگ برآمد. او با برخورداری از قدرت ابتکار، خلاقیت و آینده نگری، همیشه طرح‌های دراز مدت که مبتنی بر واقع‌بینی در کارها و برنامه‌ها بود ارائه می‌داد، ضمن آنکه بر مسأله آموزش نیروهای نیز تأکید فراوان داشت.

بعدها با تلاش بی‌وقفه و شبانه‌روزی خود قبضه‌های غنیمتی را در قالب توپخانه‌های لشکری و گردان‌های مستقل توپخانه به سرعت سازماندهی کرد و در «عملیات رمضان»، اکثریت قریب به اتفاق توپ‌ها را علیه دشمن بعثی به‌کار برد و در ادامه، با به‌دست آوردن توپ‌های غنیمتی بیشتر، گروه‌های توپخانه را به استعداد چندین گردان شکل داد. این گروه‌ها بازوهایی قوی برای فرماندهی قوای رزمی و پشتیبانی محکم برای رزمندگان بودند.

در نبردهای خیبر، والفجر ۸، کربلای ۱، کربلای ۴، کربلای ۵ که سپاه پاسداران به لحاظ عملیاتی مسئولیت مستقلی داشت، پشتیبانی آتش کل منطقه عملیات، با رهبری و هدایت ایشان انجام گرفت. اوج هنرنمایی و شکوفایی خلاقیت او در عملیات والفجر ۸ تجلی یافت. آتش پر حجم و متمرکزی که با برتری کامل، علیه دشمن اجرا کرد. به اعتراف فرماندهان اسیر عراقی، در طول جنگ کسی به خود ندیده بود؛ زیرا قسمت اعظم یگان‌های دشمن، قبل از رسیدن به خط مقدم و درگیری با رزمندگان اسلام، منهدم می‌شد.

سردار رحیم صفوی فرمانده وقت کل سپاه در پیامی با اشاره به نقش شفیع زاده گفته است: «سیمای او تجلی اراده و مقاومت و تلاش و پیکارش همواره الهام‌بخش رزمندگان بود. عزیزی که ثمره سخت‌کوشی‌های او در جبهه‌ها همیشه مشهود بود. با تقویت آتش سنگین پیکارگران جبهه نور، که صف دشمنان را از هم می‌گسست، رؤیای خام قادسیه را به کابوسی وحشتناک بدل می‌ساخت، اوج قدرت آتش توپخانه را جهانیان در نبردهای والفجر ۸ و کربلای ۵ وکربلای۸ به چشم دیدند و زبان به اعتراف آن گشودند، آن‌جا که شهید عزیز ما و همرزمانش با آتش سهمگین، لشکریان دشمن را مضمحل و ضایعات جبران‌ناپذیری بر خصم زبون وارد نمودند. »

شفیع‌زاده ضمن شرکت در تمامی صحنه‌های عملیاتی، مسئولیت فرماندهی توپخانه و طرح‌ریزی و هدایت آتش پشتیبانی را در قرارگاه‌های مختلف را به‌عهده داشت و آخرین مسئولیت او فرماندهی توپخانه نیروی زمینی سپاه و قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) بود.

ویژگی‌های اخلاقی

شفیع‌زاده فردی صبور، متواضع، گشاده‌رو و بشاش بود. در تمام امور، ایثار و گذشت بسیاری از خود نشان‌می‌داد و در هر کاری که پیش‌می‌آمد ابتدا خود پیش‌دقم می‌شد. زمان عملیات و در زمانی که آتش دشمن در خط مقدم شدت پیدا می‌کرد، در خط اول حضور می‌یافت و آخرین وضعیت منطقه را برای برنامه‌ریزی صحیح و هدایت دقیق آتش، بررسی می‌کرد. در تصمیم گیری‌ها از نظرات دیگران سود می‌جست و در برخوردها و قضاوت عدالت را رعایت می‌کرد. در روابط اجتماعی، با دیگران رفتاری پخته و پسندیده داشت و در هر محیطی که حضور پیدا می‌کرد همگان را تحت‌تأثیر قرار می داد.

این فرمانده در انجام واجبات و ترک محرمات کوشا بود. به مستحبات اهمیت می‌داد. اهل نماز شب بود. کم سخن می‌گفت و با کردارش دیگران را به عمل صالح دعوت می‌کرد. از تشریفات و تجملات به شدت دوری می‌جست و سادگی و بی‌آلایشی را مشی خود قرار داده بود. در ایام پیروزی انقلاب اسلامی شب و روز نمی‌شناخت و بعد از آن، در طول جنگ تحمیلی، مخلصانه انجام وظیفه می‌کرد و هرگز راحت در بستر نخفت.

برادر این فرمانده نقل می‌کند: «دوبار او را در جبهه دیدم. بار اول زمانی بود که برای دیدنش به پادگان شهید حبیب اللهی اهواز رفتم و سراغ او را گرفتم. دوستانش خندیدند و گفتند اگر او را پیدا کردی سلام ما را هم به او برسان. مرتبه دوم در قرارگاه کربلا بدون هیچ‌گونه تکلفی در کنار سایر نیروها در آن گرمای سوزان جنوب در سنگر خفته بود، در حالی که روزنامه رویش انداخته بود. می‌گفتند شب نخوابیده و خیلی خسته است. او مدام در حال سرکشی از یگان‌ها و هماهنگی آتش پشتیبانی رزمندگان اسلام در جبهه‌های جنگ بود و معتقد بود هر چه قبل از عملیات تلاش کند به اذن الهی تضمینی برای موفقیت لشکریان جبهه حق خواهد بود. »

نحوه شهادت

حسن شفیع‌زاده روز هشتم اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی «کربلای۱۰» در شمال‌غرب(منطقه عمومی ماووت) درحالی که عازم خط مقدم جبهه بود، خودروی وی مورد اصابت گلوله توپ دشمن قرا گرفت و به شهادت رسید.

فرازی از وصیت‌نامه شهید شفیع‌زاده

خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمده‌ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جان من تو باشی، نه کسی دیگر.

...دلم می‌خواهد که در آخرین لحظه‌های زندگیم، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه دیگر.

...سلام بر امت شهیدپرور و نمونه که با حضور همیشگی خود در همه صحنه‌های حق علیه همیشگی خود در همه صحنه‌های حق علیه باطل، اسلام و امام را یاری کرده و قدرت نفس کشیدن و خواب راحت را از دشمن سلب کرده است.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • پسکوف: ترس به جان اوکراینی‌ها افتاده؛ باید کار را تمام کنیم
  • روس‌ها: ترس به جان اوکراینی‌ها افتاده است/ باید کار را تمام کنیم
  • برای تقویت میدان کتاب کودک و نوجوان چه باید کرد؟
  • جزئیات تجاوز چهار افغانی به فوتبالیست ایرانی
  • جراحت جوان با غیرت برای دفاع از ۳دختر نوجوان
  • دفاع جوان کاشمری از ۳ دختر نوجوان در مقابل اراذل و اوباش
  • تصاویر دوربین مداربسته از تعقیب و آزار دختران نوجوان توسط اوباش | صحنه مجروح شدن جوان با غیرت کاشمری با چاقو | ویدئو
  • روایت یک کارگردان از فیلمسازی در نوجوانی/ هیچ چیز جز گوشی موبایل لازم نیست
  • کار بزرگ شهید شفیع زاده در توپخانه سپاه
  • غیرت؛ دگرگونی عقلانی